خدایا به هر که دل بستم تو دلم را شکستی

عشق هر کسی را به دل گرفتم، تو او را از من گرفتی

هر کجا خواستم دل درمند و مضطربم را آرامش دهم و در سایه امیدی و بخاطر آرزویی

برای دلم امنیتی به وجود آورم

خدایا تو یکباره همه را بر هم زدی و در طوفانهای وحشت زای حوادث رهایم کردی

تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و به هیچ چیز امیدی نداشته باشم

و هیچ وقت آرامش و امنیت در دل خود احساس نکنم

خدایا تو اینچنین کردی که به غیر از تو محبوبی نگیرم

خدایا می خواهم با تو تنها باشم

خوش دارم که در زیر آسمان سیاه کسی جز تو از من نداند

کسی جز تو نیاز مرا نشنود

کسی جز تو مرگ مرا نبیند..

ای سلیمان؛ فتی کیست؟ سلیمان گفت: ما به جوان فتی می گوییم

حضرت فرمود: مگر نمی دانی که اصحاب کهف همگی میانسال بودند اما خداوند به سبب ایمانشان آنها را فتیه (جوانان) نامید!

ای سلیمان؛ هر که به خدا ایمان آورد و با تقوا باشد او فتی (جوان ) است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :

خداوند به وجود جوانی که اهل عبادت است بر فرشتگانش می نازد و می فرماید: بنگرید بنده مرا! بخاطر من از شهوت خویش دست کشیده است.

(میزان الحکمه.ج6.ص2652و  2650)

اما این همون چیزیه که خیلی باید بهش فکر کنیم

چون پیامبر اکرم (ص) می فرمایند :

"همانطور که زندگی می کنید ، می میرید.." یعنی از همین الان که داری این متن رو می خونی باید به رفتن هم فکر کنی چون داری زندگی میکنی و این زندگی به رفتن وصل میشه و اگر خوب باشیم و خوب فکر کنیم و خوب عمل کنیم، همونطور که زندگی کردیم همونطور هم از این زندگی میریم..

جالبه که در ادمه همون حدیث می فرمایند: "...وهمانگونه که می خوابید محشور می شوید"!

یعنی با هر فکر و عملی که بخوابیم با همون فکر و عمل محشور میشیم و هر خوابیدن ما میتونه به معنای رفتن باشه!

تا الان فکر می کردیم فقط وقتایی که میخواهیم زندگی کنیم باید سعی کنیم خوب باشیم و به خودمون کمی وقت هم میدادیم برای خوب بودن

اما اگه به سبک پیامبر اکرم (ص) زندگی کنیم ، مردن ما هم به سبک زندگی ما خواهد بود. یعنی جوری خوب فکر کنیم و خوب عمل کنیم که وقتی زندگی مون به رفتن وصل شد نگران زندگی بعد از مرگ نباشیم چون با همون فکر و عملی که زندگی می کردیم می میریم . و جوری خوب فکر کنیم و خوب عمل کنیم که هر وقت سرگذاشتیم برای خوابیدن، خیالمون از فکر و عملمون راحت باشه و آماده رفتن! چون با همون فکر و عملی که داشتیم محشور می شویم

چون ما: همانطور که زندگی می کنیم می میریم و همانگونه که می خوابیم محشور می شویم..

آدرس روایت :کتاب داستانهای عارفانه نقل از غررالفوائد و درر القلائد. ج 1. ص 6.

تمام راه را دویده بود..

همینکه وارد خانه شد چادرش رو از سرانداخت و شروع کرد به سرزدن و گریه کردن

بین تکه تکه های نفس داد و بیداد هم می کرد

از بین تمام ناله هاو حرفهایش همین دو کلمه را می فهمیدم

پسرم.. خدایا... پسرم..

شماره ای رو از کیف دستی اش بیرون آورد

شماره هتلی بود که پسرش در مشهد در آن اقامت داشت

میون گریه هاش التماس میکرد: زنگ بزنید پسرم رفته بود مشهد زیارت تو رو خدا پیداش کنید..

با مصیبت زیاد شماره را گرفتیم و بعد از سی باز زنگ زدن یک بار تماس بر قرار شد..

- الو الو هتل...        - بله ..

- تو رو خدا بگید فلانی(پسرش) الان تو هتله یا رفته بیرون؟

- چهل دقیقه ای است که به مقصد حرم مطهر از هتل بیرون رفتن...

اینجا بود که مادر نفسش قطع شد غش کردو افتاد

گوشی رو برادر گرفت و سوال کرد:

- الو الو آقا  ما از کجا بفهمیم فلانی الان کجاست

- نمی دونم شب تماس بگیرین شب..

آب قند رو به مادر اون جوون داده بودند و حالش داشت بهتر میشد

همه حیرت زده به هم نگاه می کردند 

تلویزیون روشن بود

همه برنامه های یکباره قطع شده بود و همون دو تا کانالی که تلویزیون داشت 

داشتند از حرم امام رضا (ع) تصویر پخش می کردن..

تازه فهمیدم چی شده..

تو حرم امام رضا بمب منفجر شده بود..

پی نوشت:

1.  30 خرداد سال 1373 سالگرد انفجار بمب در حرم مطهر رضوی علیه السلام

2. فیلم منتشر شده بعد از انفجار توسط تولیت حرم مطهررضوی در ادامه هست. که حاوی صحنه های وحشتناک بعد از انفجار هست(18+).

دانلود فیلم

امام محمد باقر- صلوات اللّه و سلامه علیه- حکایت می فرماید:

در یکى از مسافرت هائى که پدرش ، حضرت سجّاد، امام زین العابدین علیه السّلام به مکّه معظّمه داشت ، زنى را از خانواده اى که سر وصدا و بضاعتى نداشت خواستگارى کرد؛ و بعد از آن ، او را براى خود تزویج نمود.

یکى از همراهان حضرت به محض اطّلاع از این امر، بسیار ناراحت شد که چرا حضرت چنین زن بى بضاعتى را انتخاب نموده است ؛ و شروع به تفحّص و تحقیق کرد تا بداند که این زن کیست و از چه خانواده اى بوده است .

و چون به این نتیجه رسید که زن از خانواده اى گمنام و بى بضاعت است ، فورا به محضر مبارک امام سجّاد علیه السّلام آمد و پس از اظهار ارادت ، عرضه داشت :

یابن رسول اللّه ! من فداى شما گردم ، این چه کارى بود که کردى ؟

و چرا با چنین زن بى بضاعتى ، از چنین خانواده اى ازدواج نموده اى که هیچ شهرتى و ثروتى ندارند و حتّى براى مردم نیز این امر، بسیار مساءله انگیز(1) شده است .

امام سجّاد صلوات اللّه علیه فرمود: من گمان مى کردم که تو شخصى خوش فکر و نیک سیرت هستى ، خداوند متعال به وسیله دین مبین اسلام تمام این افکار - خرافى و بى محتوا - را محکوم وباطل گردانده ، و این نوع سرزنش ها و خیالات را ناپسند و زشت شمرده است .

آنچه در انتخاب همسر براى ازدواج و زندگى مهمّ است ، ایمان و تقوا - و پاکدامنى و قناعت - مى باشد، و آنچه که امروز مردم به آن مى اندیشند، افکار جاهلیّت است و ارزشى نخواهد شد.(2)

1- چون جوّ عمومى آن زمان بر این بود که همسر باید از خانواده اى انتخاب شود که اهل ثروت ومقام و شهرت باشد و خانواده هاى بى بضاعت و آرام را کسى به سراغشان نمى رفت . واحتمالاً حضرت سجّاد علیه السّلام با این حرکت ، نوعى مبارزه فرهنگى و اجتماعى انجام داده است .

2- کتاب زهد حسین بن سعید کوفى اهوازى : ص 59، ح 158.

من فرزند کسی هستم که فرشتگان آسمان بر او گریستند و جن در زمین و پرندگان در هوا بر او نوحه کردند.

ابان بن تغلب - از اصحاب و راویان حدیث - حکایت می کند:

روزى حجّاج بن یوسف ثقفى کعبه الهى را تخریب کرد و مردم خاک هاى آن را جهت تبرّک بردند.

و چون پس از مدّتى خواستند کعبه را تجدید بنا کنند، ناگهان مار بزرگى نمایان شد و مردم را از بناى مجدّد کعبه الهى منع کرد و آن ها را فرارى داد.

چون این خبر به حجّاج رسید، دستور داد که مردم جمع شوند و سپس ‍ بالاى منبر رفت و گفت : خداوند، رحمت کند کسى را که به ما اطلاع دهد چه کسى از واقعیّت این قضیّه اطّلاع کامل دارد؟

پیرمردى جلو آمد و گفت : تنها امام سجّاد، علىّ بن الحسین علیه السّلام است که از این امر مهمّ آگاهى دارد.

حجّاج پذیرفت و گفت : آرى ، او معدن تمام علوم و فنون است ، بایستى از او سؤ ال کنیم .

پس شخصى را به دنبال حضرت فرستادند و هنگامى که امام سجّاد علیه السّلام نزد حجّاج حاضر شد و جریان را به اطّلاع حضرت رساندند، فرمود:

اى حجّاج ! خطاى بزرگى را انجام داده اى و گمان کرده اى که خانه الهى نیز در مُلْک حکومت تو است ؟!

اکنون باید بر بالاى منبر روى و هر طور که شده ، مردم را با تقاضا و نصیحت بگوئى که هرکس هر مقدار خاک برده است باز گرداند.

حجّاج پذیرفت و فرمایش حضرت را به اجراء درآورد و مردم نیز خاک هائى را که برده بودند، باز گرداندند.

پس از آن که خاک ها جمع شد، حضرت جلو آمد و دستور داد تا جاى کعبه را حفر نمایند و مار در آن موقع مخفى و پنهان گشت ومردم مشغول حفر کردن و خاک بردارى شدند، تا آن که به اساس کعبه رسیدند.

بعد از آن ، امام علیه السّلام خود جلو آمد و آن جایگاه را پوشانید و پس از گریه بسیار فرمود: اکنون دیوارها را بالا ببرید.

و چون مقدارى از دیوارها بالا رفت ، حضرت فرمود: داخل آن را از خاک پر نمائید. و پس از آن که دیوارهاى کعبه الهى را بالا بردند و تکمیل گردید، کف درونى کعبه الهى از زمین مسجدالحرام بالاتر قرار دارد و باید به وسیله پلّه بالا روند و داخل آن گردند.

کافى : ج 4، ص 222، بحارالا نوار: ج 46، ص 115.

(حضرت محمد ص و حضرت علی ع) و حق اطاعت از آنها

را بجای آورد،به او گفته می شود هر جای بهشت

که می خواهی برو..

از صبح یه حالت دیگه ای داشتم

انگار یه چیزی نمی گذاشت صدام باز بشه

گفتم شاید امشب شب جمعه است و حال دلم باز پاییزی شده..

با هر چی خواستم خودم رو قانع کنم ، نشد ..

حتی شهید گمنام هم مثل همیشه آرومم نکرد ، گذاشت ته دلم یه بغض بمونه..

چیز دیگری رو می خواست بهم بفهمونه

آره دلم گرفته بود

بغضم تو سینه جمع شده 

دنبال بهونه می گرده ..

یادم اومد نزدیکای ظهر یکی از بچه ها با یه جعبه شیرینی اومد و گفت بردار دهنت رو شیرین کن

اصلا تو باغ نبودم! برداشتم

پرسیدم خیره انشاءالله خبریه؟

گفت: اسمم اباالفضله ؛ امروز هم تولد آقام اباالفضل العباس..

تازه فهمیدم چرا از صبح..

تازه فهمیدم چرا دلم آروم نمیشه

دلم برای روضه اباالفضل تنگ شده..

مخصوصا وقتی از زبون یه دختر سه ساله باشه گوشه یه خرابه ..

یا ابالفضل دلم فقط با اشک آروم میشه

..نگاش به سمت آسمون

ستاره ها رو می شمرد

خسته می شد بلند می شد

زخمای پا رو می شمرد..

به ماه آسمون می گفت

شمع شبستون منی

یاد عمو بخیر که تو

مثل عمو جون منی..

 بشنوید..

پ.ن 1: آدرس حدیث:التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، 1جلد،ص330

امام صادق علیه السلام :

العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس 

·         ارزش انسان به تفکر اوست. کسی که تفکری نداشته باشد و یا دنباله روی تفکری نباشد هیچ معیار ارزش گذاری را نخواهد داشت.

·         ارزش واقعی انسان به تفکر درست و انتخاب تفکر درست است. 

·         لازمه تفکر درست یا انتخاب تفکر درست این است که به شرایط زمان آگاه باشیم

عالم به شرایط زمان بودن یعنی:

1.      اوضاع و احوال محیط را بشناسیم

محیطی که در آن هستیم / محیط اطراف و منطقه ما/ شناخت احوال جهان

2.      جریان های موجود را بشناسیم

تعداد جریان ها / خط فکری و خط مشی آنها / اهداف آنها / و موضعی که در برابر دین و ضروریت های دین می گیرند..

3.      دشمنان خود را بشناسیم

زمین بازی دشمن را تشخیص دهیم/ صحنه جنگ اصلی را دریابیم / راه نفوذ دشمن را بشناسیم / به سمت خودی تیر نزنیم..

4.      مخالفین را بشناسیم

شناخت علت مخالفت / انگیزه مخالفت / هدف مخالفت و نقشه راه برای رسیدن به هدفش/..

نتیجه عالم به زمان بودن:

·         دارای قدرت تحلیل درست

·         دارای قدرت انتخاب تفکر درست و موضع صحیح

·         عدم غافلگیری توسط دشمن

·         عدم غافلگیری و بی نتیجه ماندن اختلاف افکنی دشمن

·         ایستادگی در مسیر درست همچون کوه

پی نوشت: اتخاذ از کلام امام خامنه ای حفظه الله

در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم،متذکر شما هستم

و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است    .

عزیزم، امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند  .

[حال]من با هر شدتی باشد می‌گذرد؛ ولی به حمدالله تاکنون هرچه پیش آمد،

خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم(1).

حقیقتا جای شما خالی است، فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد.

صد حیف که محبوب عزیزم همراهم نیست که این منظره عالی به دل بچسبد.

در هر حال، امشب، شب دوم است که منتظر کشتی هستیم.

از قرار معلوم و معروف، یک کشتی فردا حرکت می کند،

ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتا تکلیف معلوم نیست،

امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم، که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل.

از این حیث قدری نگران هستم، ولی از حیث مزاج بحمدالله به سلامت. بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم‌تر و بهتر است.

خیلی سفر خوبی است، جای شما خیلی خیلی خالی است.

دلم برای پسرت [سیدمصطفی سه ساله] قدری تنگ شده است.

امید است که هر دو(2) به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند.

اگر به آقا [پدر همسر امام] و خانم‌ها [مادر و مادربزرگ همسر امام] کاغذی نوشتید، سلام مرا برسانید.

من از قبل همه نایب‌الزیاره هستم.

به خانم شمس آفاق [خواهر همسر امام] سلام برسانید و به توسط ایشان به آقای دکتر [علوی] سلام برسانید.

به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید. صفحه مقابل را به آقای شیخ عبدالحسین بگویید برسانند.

ایام عمر و عزت مستدام.

تصدقت. قربانت؛

روح‌الله عکس جوف در حال دلتنگی از حرکت نکردن(3)

همه از خداوند یک چیز می خواستند.. نور و روشنایی...

آنقدر تاریکی زیاد بود که حتی یک سوسوی نور می توانست توجه همه را به خودش جلب کند. بین آن همه صدای ناله و فغان یک روزنه امید از دور دیده می شد. یک سوسوی نور..

نور و روشنایی نزدیک و نزدیک تر شد. چه نور عجیبی ! گروهی از انسان ها که هر کدام از خود نوری داشتند جمع شده بودند و به جلو حرکت می کردند و با نور خود همه اطراف را روشن می کردند.

هر کس که این گروه را می دید تنها یک چیز در ذهنش نقش می بست.. گروهی از پیامبران!

اما نه ندا می رسد اینان گروهی از پیامبران نیستند

گفتند: پس فرشتگانند ؛ ندا آمد.. نه چنین نیست

گفتند: پس شهیدان راه خدایند؛ ندا آمد نه چنین هم نیست

پرسیدند پس آخر اینان چه کسانی هستند که چنین نوری دارند که تمام این صحرا را روشن نموده است؟

ندا آمد از خودشان بپرسید که دانایند

بعد از اینکه همه با اشتیاق از آن گروه پرسیدند شما کیستید؟ چنین جواب شنیدند:

ما علویان و ذریه محمد (ص) و فرزندان علی (ع) هستیم که مشمول کرامت خاص خداوند شده ایم و در امنیت و اطمینان الهی قرار گرفته ایم

آنگاه ندایی این گروه را خطاب قرار می دهد:

دوستان و شیعیان خود را شفاعت کنید

و چنین است که شفاعتشان در پیشگاه خداوند مقبول می افتد..

پی نوشت:

 1. (امالی شیخ صدوق/170؛ بحار/ج7/ص100.)

2. برداشت ادبی از روایت امام صادق علیه السلام از احوال محشر و شیعیان

3. شاید این تشبیه دور از عقل و عرفان نباشد که دنیا هم صحرایی اشت شبیه محشر که تاریکی در آن موج می زند و تنها کسانی از نور و روشنایی بهره می برند که خود را به اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام نزدیک کنند. و جالبتر اینکه کسانی در صحرای محشر می توانند از نور شفاعت بهره مند گردند که در دنیا و در این ظلمات دنیایی دست به دامان اهل بیت شده باشند تا اثر معنوی آن در قیامت شفاعت باشد.. به امید اینکه خداوند این اندک آرزوی ما را بی جواب نگذارد...